یکشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۳

آیا سردار قاسم سلیمانی، یک « آریابرزین» دیگر برای ایران است؟!

یادآوری: آریابرزین، فرمانده سپاه ایران در جنگ با اسکندر بود که تا آخرین سرباز سپاه، در مقابل متجاوز مقاومت کرد.

این روزها، ارتش سایبری رژیم، با ایجاد اکانت های جعلی در فیسبوک، و در حالی که برای آن پروفایل، یک عکس با کراوات (!) گذاشته، سعی دارد مطالبی را منتشر کند و القا کند که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، یک خدمتگذار به ایران است و از او یک قهرمان بسازند...! و برخی از افراد، از روی عدم آگاهی، به بازنشر این مطالب، اقدام می کنند.

برای داشتن درک بهتری از این ادعا، ناچارم نکات ذیل را به آگاهی شما برسانم:

یک- قاسم سلیمانی، یک فرمانده سپاه است از جنس سردار باکری یا سردار همت (فرماندهان کشته شده در جنگ ایران و عراق).

نگارنده در مطلبی، قبلا نوشته بودم: من یکی که به امثال سردار مهدی باکری (کشته شده در جنگ)، هیچ چیزی بدهکار نیستم، کلی هم از او طلبکارم!

در ادامه جنگ ایران و عراق ، افرادی چون باکری و همت نقش اساسی داشته اند، چرا باید به آنها بدهکار باشم؟!

مثلا این آقای باکری سال ٦٣ در جنگ کشته شد، یعنی یک سال بعد از بازپسگیری خرمشهر. یادمان باشد بعد از اینکه ایران خرمشهر را بازپس گرفت، اعراب حاضر بودند یکصد میلیارد دلار خسارت به ایران بدهند، عراق هم حاضر به عقب نشینی بود(منبع) ، آنوقت افرادی مانند باکری، بر اساس فرموده امامشان، گفتند راه قدس از کربلا می گذرد و جنگ را ادامه دادند، حاصل این جنگ، کشته و معلول شدن بیش از یک میلیون انسان و همینطور نابودی اقتصاد ایران بوده است، من یکی که چیزی به این اشخاص بدهکار نیستم چه کسی گفته این اشخاص برای دفاع از ایران به جبهه رفته اند ؟

اینها برای آرمان امام خمینی (!) به جنگ رفته اند، در این میان عراقی ها (یعنی تعداد دیگری انسان) کشته اند، خودشان هم کشته شده اند؛ حالا چرا باید این اشخاص را قهرمان بدانیم؟ قاتلی را تصور کنید که در یک دعوا و چاقو کشی کشده شده است، حال درست است که از او، چون در میانه چاقو کشی کشته شده، بت بسازیم؟! بت ساختن از سرداران جنگ و کسانی چون مهدی باکری، همانقدر احمقانه است که بیایم و چاقو کش مرده را قدیس و بت قلمداد بکنیم.


دو- آیا قاسم سلیمانی برای منافع مردم ایران می جنگد!؟  صد البته که خیر!

به یاد داشته باشیم که اعمال قاسم سلیمانی، صد در صد در جهت خلاف منافع ملی ایران است.  گسترش خشونت در عراق، غزه، لبنان و دیگر کشورها،

برای اینکه ضرر مستقیم اعمال قاسم سلیمانی را ببینیم، به یاد بیاوریم که چون این رژیم، یک رژیم تروریستی است و در صدد دست یابی به بمب اتم است، دولت های غربی تحریم های بین المللی به ایران اعمال کرده اند که صدها میلیاردها دلار به اقتصاد مردم ایران ضرر وارد کرده است. به یاد بیاوریم که در ایران، حتی دارو در دسترس بیماران نیست! این نتیجه اعمال قاسم سلیمانی است، لذا قهرمان خواندن او خیلی مضحک است!

سه- نقش قاسم سلیمانی در سرکوب ایرانیان آزادی خواه:

اگر ایران تبدیل به یک کشور دمکراتیک شود، یکی از مرفه ترین کشورهای منطقه خواهد بود، در حالی که اکنون، فقر در ایران بیداد می کند.
مردم ایران سالها است که برای رسیدن به دمکراسی تلاش می کنند، اما همین قاسم سلیمانی و دیگر جنایتکارانی که بر سپاه حکمرانی می کنند، با ترور و آدم کشی، و با سرکوب مردم در خیابان، جلوی دمکراسی در ایران را گرفته اند!

به یاد داشته باشیم که قاسم سلیمانی و سپاه قدس، در کشتن مخالفین در خارج از کشور، نقش داشته است. قهرمانان واقعی جامعه ایران، آن ازادی خواهان هستند..! احمقانه است که قاتل آن افراد آزادی خواه را قهرمان لقب دهید...!

چهار- داعش و قاسم سلیمانی:
درباره نقش قاسم سلمیانی در سرکوب داعش، توجه به نکات ذیل ضروری است:
الف) قاسم سلیمانی فردی است که در عراق بیشترین قدرت را دارد.  
ب) قاسم سلیمانی، کسی است که نوری المالکی را بر سر کار آورد.
ج)سیاست های سرکوب گرانه مالکی، و سرکوب سنی ها، به ایجاد داعش منجر شد.
د) رژیم و قاسم سلیمانی از ایجاد داعش کاملا استقبال کرده اند. چون بحران داعش باعث شد که مذاکرات هسته ای تحت شعاع قرار گیرد. و از طرفی با روی کار آمدن داعش، در میان شهروندان داخل کشور، رعب و وحشت ایجاد کرده اند که اگر قاسم سلیمانی و سپاه نباشد، در ایران هم داعش روی کار خواهد آمد..!!

واقعیت کلام این است که داعش واقعی، خود رژیم جمهوری اسلامی است، و خود امثال قاسم سلیمانی، صد مرحله بدتر از ابوبکر بغدادی هستند..! 

پنج: قهرمان سازی از جنایتکاران سپاه (از جمله قاسم سلیمانی)، مانند این است که یک عراقی، تلاش کند از «علی شیمیایی» یا رییس استخبارات رژیم صدام، یک قهرمان بسازد...! و فراموش کند که صدام به کمک همین جنایتکاران، خون میلیونها نفر از شهروندان آن کشور را بر زمین ریحته است..! 

----نوشته دیگر این چند روزه:











پنجشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۳

پر کشیدن مظلومانه جمال، باعث سرافکندی جامعه ایرانی خارج از کشور است..!


بهترین جوانان این خاک، چون غنچه های یک گل سرمازده، تک تک بر زمین می افتند و ما ساکت نشسته ایم!

 در سی و چند ساعت گذشته که از مرگ مشکوک جمال حسینی گذشته، این سوالات دور سر من می چرخد:

  • چرا باید جمال حسینی مجبور به فرار از ایران شود؟
  •  
  • وقتی که جان او اینچنین در خطر است، چرا هیچ یک از کشورهای اروپایی، به او پناهندگی ندادند و اجازه ندادند او به خاک آنها قدم گذارد؟! شرم بر آنها...
  •  
  • چرا ایرانیان خارج از کشور، با میلیاردها دلار سرمایه، هیچ یک پا پیش نگذاردند تا از او حمایت کنند؟ کمکش کنند؟
  •  
  • چرا برخی از هموطنان ما، از امکان پناهندگی سو استفاده می کنند، و بدون اینکه واقعا پناهنده سیاسی باشند، خود را فعال سیاسی یا حقوق بشری جا می زنند و آنقدر دروغ می گویند تا روند و پروسه پناهندگی برای فعالین واقعی، همچون جمال و جمال ها، اینقدر مشکل گردد؟!
  •  
  • چرا خانم فلان یا آقای زهرمار، از امکان پناهنده سیاسی در قلب اروپا برخودار شده، بعد با پر رویی برای تعطیلات به ایران سفر کند، انوقت جمال دسته گل، باید در حالی که جانش در خطر است، در تیررس رژیم خونخوار باقی بماند و بعد جوانمرگ شود؟ 
جمال و جمال ها، جانشان را در کف دستشان گرفته اند، و برای اعتلای حقوق بشر یا آزادی ایران، شبانه روز تلاش می کنند، آیا جامعه ایرانی (خصوصا ایرانیان خارج نشین)، با آنها منصفانه برخورد کرده اند؟! 


----نوشته دیگر این چند روزه:
جمال حسینی، خاری در چشم رژیم بود، و علی رغم مرگ مشکوکش، همچنان خار در چشم رژیم باقی خواهد ماند!












چهارشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۳

جمال حسینی، خاری در چشم رژیم بود، و علی رغم مرگ مشکوکش، همچنان خار در چشم رژیم باقی خواهد ماند!

چه خبر جانکاهی! انسان بزرگی که فروتنانه، برای اعتلای حقوق بشر در ایران، فداکاری کرده بود، به طرز بسیار مشکوکی، جان خود را از دست داده است.

جمال حسینی، سردبیر هرانا، در ترکیه جان خود را از دست داده، و هنوز هیچ کس نمی داند که آیا 
مرگ او، یک ترور دیگر از سوی رژیم خونخوار اسلامی است یا خیر؟

جمال حسینی، در یکی از معدود مصاحبه هایی که انجام داده بود، گفته بود که فعالیت ما خاری در چشم رژیم بوده است. اما آیا با مرگ او، این خار خارج شده است؟!

بدون شک که چنین نیست،  بخش عمده ای از فعالیت انسان های بزرگی چون جمال حسینی، بعد از مرگشان مشخص می شود و حتی مرگ خودشان، باعث توقف روند مثبتی که انها آغاز کرده اند، نخواهد شد.

جمال حسینی خار در چشم رژیم ایران بود، و جنایات و نقض حقوق بشر توسط آنها را افشا می کرد، و بدون شک، او حتی بعد از مرگش، خار در چشمان رژیم باقی خواهد ماند.

در اینکه یاران همراه او در هرانا، پرچمی که او بر افراشته را همچنان در حال اهتزار نگه می دارند، هیچ شکی نیست، و حتما این گروه از فعالان حقوق بشر، بدون جمال حسینی، به راه او ادامه خواهند داد.  

با مرگ جمال حسینی، مشخص می شود که هنوز هستند انسان های بزرگی که پس از مرگشان، جامعه از وجود آنها با خبر می شود و تازه در می یابد چه نقش مهمی ایفا کرده اند. جمال حسینی، فعال بی ادعای حقوق بشر، انسان خاکی که حتی به سختی مصاحبه می کرده، از این دسته انسان ها بوده است.

یادش گرامی، نامش پر افتخار و راهش پر رهرو!


----نوشته دیگر این چند روزه: