دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۲

روحانی، آزادی خواهان ایرانی را مزدور خواند! هموطنی که رای دادی، راهت را مشخص کن، یا با آزادی خواهان هستی یا با رژیم!

حسن روحانی، دکترای تقلبی، با وقاحت و بی شرمی تمام، آزادی خواهان ایرانی که بعد از انتخابات نمایشی و تقلبی، به خیابان آمده بودند را مزدور بیگانه خوانده است.

رادیو فردا گزارش کرده است:

حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران در مورد راهپیمایی روز ۹ دی گفته است، ﻣﺮدم در آن روز ﺑﺮای ﺣﻤﺎﯾﺖ از ﺟﻨﺎﺣﯽ ﺧﺎص ﺑﻪ ﻣﯿﺪان ﻧﯿﺎﻣﺪﻧﺪ، بلکه ﭼﻮن اﺣﺴﺎس ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﺮھﻨﮓ ﻋﺎﺷﻮرا اھﺎﻧﺖ ﺷﺪه و بیگانان قصد دخالت در حوزه های اخلاقی و اعتقادی آنها را دارند، و برای حمایت از انقلاب و رهبری در آن اجتماع شرکت کردند.
برای آن دست آدم های کلاش و دو رویی که تلاش می کنند حرف روحانی را عوض کنند و مدعی شوند که روحانی چنین نگفته است، ذکر این نکته ضروری است که روحانی به صراحت گفته است: «بیگانگان قصد دخالت در حوزه های اخلاقی آنها را دارند» و طبیعی است که وقتی تظاهرکنندگان  و آزادی خواهان ایرانی را بیگانه و یا آلت دست بیگانه می خواند، به صورت غیر مستقیم به آنها صفت مزدوری می دهد! 

بسیاری از هموطنان ایرانی، تنها از سر ناچاری و به دلیل وجود گزینه بد و بدتر، و به منظور نشان دادن مخالفت خود با خامنه ای، در انتخابات نمایشی شرکت کردند و به روحانی نیز رای دادند.

هر چند شرکت در انتخابات، یک اشتباه مهلک بود و تنها نتیجه اش، خرید مشروعیت برای رژیم جنایتکار آخوندی بود، اما اکنون این رای دادن، وارد مرحله جدیدی شده است.

با توهین مستقیم حسن روحانی به جانباختگان راه آزادی میهن، کسانی که به او رای داده اند، باید تکلیف خود را مشخص کنند؛ یا باید در مسیر روحانی و رژیم خونخوار ایران باشد، یا اینکه هم مسیر آزادی خواهان ایرانی باشند.

بعد از این توهینی که روحانی به آزادی خواهان ایرانی کرده است، حمایت مجدد از او، به معنای بی حرمتی به تمامی جنبش آزادی خواهی ایران است.

توهین حسن روحانی، یک واقعه مهم است، به یاد بیاورید که چطور اصلاح طلبان از حسن روحانی حمایت کرده اند، و چگونه حسن روحانی به آزادی خواهان ایرانی بی حرمتی کرده؛ و در جمع بندی، می توان دید که چگونه اصلاح طلبان، دشمن جنبش آزادی خواهی ایران هستند.


چند نوشته اخیر این وبلاگ: 

یکشنبه، دی ۰۸، ۱۳۹۲

حاشیه دستور روحانی برای مبارزه با فساد!/ هر هشت سال، یک دزد جدید می آید و فریاد «دزد را بگیرید» سر می دهد؟!

در اخبار آمده بود که حسن روحانی، دزد کلید دار، دستوری ویژه برای مبارزه با فساد مالی را صادر کرده  است!

شورای امنیت ملی، یکی از مراکز اصلی رانت خواری بوده است، و خود روحانی، به عنوان یکی از کسانی که مدتها در آنجا کار می کرده، آلوده به صد فساد است! اصولا، این یک واقعیت است؛ کسی که از ابتدای شکل گیری این نظام جنایت و غارت، مسئول و نماینده مجلس بوده است، به صد جور فساد آلوده است! حال چنین شخصی، دستور به مبارزه با فساد می دهد...!

چه بر سر ما آمده است؟!

ما را چه شده است؟!

هر هشت سال، یک دزد جدید می آید، و مدعی مبارزه با فساد مالی دزد قبلی است؟! این دیگر حافظه تاریخی نیست، همین هشت سال پیش بود که احمدی نژآد، با شعار مبارزه با فساد رییس جمهور شد! قابلمه غذایش را از خانه می آورد که مبادا از اموال بیت المال غذا بخورد؛ اما دیدیم که سرآمد همه دزدها بود.

حال یک دزد دیگر از راه آمده، و مدعی مبارزه با دزد قبلی است؟!

این دیگر نیازی به حافظه تاریخی ندارد، همین هشت سال قبل بود...!

نوشته دیگر امروز این وبلاگ:


چند نوشته اخیر این وبلاگ: 

نبود فرهنگ پرسشگری، ایران را به شوره زاری برای رشد دمکراسی تبدیل می کند...!

چالش، پژوهش و پرسشگری، سنگ بنای دمکراسی:  
به چالش کشیدن گفته  ها و نظرات دیگران، سنگ بنای دمکراسی را رقم می زند، چه آنکه باعث می شود سره از ناسره تمیز داده شده و مشخص شود که کدام سخن درست و کدام سخن نادرست است.
پر بیراه نیست اگر بگوییم که وجه تمایز دمکراسی، ایجاد فضای لازم برای نقد سخن دیگران است، تا بهترین سخن مشخص شود و بهترین تصمیم گرفته شود.
آزادی بیان به خودی خود، ارزش خاصی ندارد، زمانی این آزادی ارزش پیدا می کند که نخست قدر دانسته شود، و سپس از آن استفاده بهینه شود.
رای گیری و انتخابات، مظهر دمکراسی است، اما اگر افراد و سخن آنها به چالش کشیده نشوند، و نقد نشوند، انتخاب مردم، انتخاب آگاهانه و درستی نخواهد بود، و اصولا ارزش رای آنها و کل مراسم رای گیری به زیر سوال رفته است! نمونه اخیر آن انتخابات مصر است.
از آن گذشته، برای پاسداشت دمکراسی، لازم است که شهروندان و رای دهندگان، اتفاقات روز را به دقت زیر نظر بگیرند، و هر رخدادی را به چالش بکشند، و اجازه ندهند که منتخبین مردم، از رای آنها و وکالتی که بر دوش گرفته اند، سو استفاده کنند.
دمکراسی را باید به اتومبیلی گران قیمت و بسیار کارآود تشبیه کرد، و این اتومبیل، تنها به شرط  اینکه به صورت روزانه مورد تعمیر، بهسازی قرار گیرد، کارآمد است و می شود با آن مسافرت کرد،  و اگر به آن اتومبیل رسیدگی نشود، از کارایی ساقط می گردد.
نسبت این پرسشگری و چالش کشیدن رخدادها های روزمره و نظرات سیاستمداران به دمکراسی، به مانند تعمیر و بهسازی، به آن اتومبیل گرانقیمت و کارآمد است.
اگر مشارکت مردم در دمکراسی تنها به رای دادن کورکورانه ختم شود، دمکراسی (که یک نظام کارآمد است)، از کارایی ساقط خواهد شد.
بارها به این نکته اشاره شده است که بدون مشارکت فعالانه مردم در عرصه انتخابات و پس از آن، دمکراسی معنایی نخواهد داشت، تا زمانی که مردم، نامزدهای انتخابات و نظرات آنها را به چالش نکشند و به شکل عمیقی مورد پرسش گری قرار ندهند، و از طرفی، با تیزبینی، اتفاقات روزمره را مورد بررسی و تردید قرار ندهند، دمکراسی شکل نخواهد گرفت و کارآمدی لازمه را نخواهد داشت.
به یاد داشته باشیم، اکثر سیاستمداران، آدم های فاسدی هستند (!) و اصولا سیاستمداران به شدت مستعد سواستفاده از قدرت هستند، تنها عامل بازدارنده، حضور مردم در عرصه است. مثلا اگر سیاستمداران رای بیاورند و ببیند که  دیگر بر قدرت آنها نظارتی نیست، احتمال زیادی وجود دارد که از قدرت خود سو استفاده کنند! اما اگر همین سیاستمداران ببیند که در صورت سو استفاده از قدرت، با واکنش جدی مردم روبرو خواهند شد و مردم در عرصه حضور دارند، دیگر جرات سو استفاده را نخواهند یافت.

فرهنگ ایرانی و بستر دمکراسی:
فرهنگ ایرانی، فرهنگی «ناپرسا» است، و شوربختانه در این فرهنگ، پرسشگری و چالش گفته های دیگران، جایگاه لازمه را ندارد.
شاید مظهر این «نبود پرسشگری» را باید در در سیستم آموزشی کنونی ایران یافت، چه آنکه تا پایان دوره دوازده ساله دبیرستان، دانش آموزان ایرانی، هیچ تولید فکری ندارند و تنها به از بر کردن (حفظ کردن) و یادگیری مطالب ارایه شده اکتفا می کنند. اگر بخواهیم با قاطعیت بگوییم، تنها تولید فکری دانش آموزان ایرانی در این دوره طولانی دوازده ساله، به زنگ های انشا خلاصه می شود!
یعنی جز انشاهای تکراری، دانش آموزان ایرانی، هیچ پژوهش انجام نمی دهند و خودشان هیچ محصولی را تولید نمی کنند. 
این روند غلط حتی در دانشگاه ها نیز ادامه می یابد،  و گزافه نیست اگر ادعا کنیم حتی تا مقطع لیسانس نیز، ما شاهد این روند غلط هستیم و دانشجویان ما، حتی با روند تحقیق و یا تفکر انتقادی، آشنا نیستند...!
اگر از چند دانشگاه خوب کشور صرف نظر کنیم، و به دانشگاه های معمولی ایرانی سری بزنیم، می توانیم ببینیم که حتی پایان نامه دانشجویان فوق لیسانس بسیاری از دانشجویان، ملغمه ای از ترجمه چند مقاله خارجی است و خود دانشجو، به خودی خود، هیچ کار پژوهشی انجام نداده است، و تنها در مقطع دکتری است که می بینیم پایان نامه ها، اندکی شکل پژوهشی به خود می گیرد.
اگر به سیستم آموزشی کشورهای غربی و یا ژاپن نگاهی بیاندازیم، شگفت زده می شویم، چه آنکه می بینیم دانش آموزان با  نگرش پژوهشی از سنین بسیار پایین آشنا می شوند.

دیدگاه انتقادی و جایگاه آن در فرهنگ ایرانی:
در این نوشته، به تفضیل درباره دیدگاه انتقادی توضیح داده ام.
به صورت خلاصه، دیدگاه انتقادی یعنی روشی منطقی برای ارزیابی و جمع آوری اطلاعات. یک انسان با اندیشه انتقادی، هر ادعای را براحتی نمی پذیرد، هنگامی که با یک ادعای جدید مواجه شد، ابتدا به دنبال علت های آن می گردد، سپس وارد مرحله حدس زدن و یافتن بنیادهای ادعای مطرح شده می گردد.
این روش اندیشیدن، در فرهنگ ایرانی، جایگاه شایسته خود را ندارد. علت نیز آن است که اگر حاکمان مذهبی و یا ملایان این دیدگاه را به کودکان بیاموزند، آن کودک دیگر حاضر به پذیریش خرافه های دینی آنها نخواهد بود.

نقش دین:
پر بیراه نیست اگر ادعا کنیم که دین اسلام در ایجاد این وضع اسفناک، نقش قابل توجهی داشته است. چالشگری و پرسیدن، یک تابو در تمامی ادیان است، بماند که دین اسلام، تندترین برخورد را با افراد پرسشگر می کند. شاید بهترین مثال، وجود مجازات مرگ برای کسانی باشد که دین خود را عوض می کنند و یا به راستگویی پیامبر اسلام، شک می کنند! (توضیح درباره ارتداد)
در فرهنگ اسلامی، پرسشگری یک «تبو» است، و پژوهش زشت انگاشته می شود، چه آنکه دکانداران دین، خوب می دانند که پژوهش برای دین به مانند سم است، و اگر شهروندان شروع به پژوهش کنند، گروه گروه از دین خارج می شوند و آن دین، با انقراض روبرو می شود.

چرا فرهنگ ایرانی، مستعد رشد فرقه ها است؟!
فرهنگ ایرانی، به شدت مستعد رشد فرقه ها است، چه آنکه بیعت کورکورانه، و دنباله روی چشم بسته، سنگ بنای فرقه ها را به وجود می آورد.
اصولا تا زمانی که افراد، حاضر نشوند کورکورانه به دنبال یک شخص حرکت کنند، و چشم بسته به اطاعت از او بپردازند، و به خود اجازه ندهند که او را به چالش بکشند، فرقه ها شکل نخواهند گرفت.
اینگونه است که می بینیم در فرهنگ ایرانی، به شدت امکان رشد فرقه ها وجود دارد، و می توانیم ببینم که چگونه فرقه هایی مانند مجاهدین خلق شکل می گیرند و به حیات خود ادامه می دهند.
در این میان، وجود فرقه های جدیدالتاسیس، خطر گسترده ای را برای جامعه ایرانی رقم می زند. افرادی مانند م. ایلیاد، و یا فرقه های دیگری که هر کدام بین چند صد تا چند هزار نفر پیرو دارند، و خطر گسترده ای را برای آینده جامعه ایرانی به همراه دارد.

خاتمه:

روش برون رفت از این معضل، نخست تغییر سیستم آموزشی، و سپس تلاش برای روشنگری در میان اقشار مختلف جامعه است. 

حل این مشکل، نیاز به زحمت بسیار دارد، یک کار فرهنگی دراز مدت است و باری است که بر دوش نسل جوان ایرانی قرار دارد.
Alice Wellington Rollins: "The test of a good teacher is not how many questions he can ask his pupils that they will answer readily, but how many questions he inspires them to ask him which he finds it hard to answer." 

چند نوشته اخیر این وبلاگ:

پنجشنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۲

آقای اصلاح طلب! این سو استفاده از اعلامیه حقوق بشر است، اگر موسوی را از این حقوق بهره مند بدانید، اما پیمان عارفی را نه!

این سو استفاده از حقوق بشر است اگر بخواهیم از این اعلامیه، تنها درباره گروهی خاص استفاده کنیم و بقیه را از آن محروم بدانیم!


پیش درآمد:
حقوق بشر دامان پر مهری را دارد، دامانی که همه می توانند از آن بهره بگیرند، و حتی ناقضیان حقوق بشر نیز می توانند از این دامان پر مهر،  بهره مند شوند. اصولا هیچ جرم و یا گناهی، باعث  نمی شود که یک انسان، از انسانیت خود ساقط شود، و دیگر نتواند از حقوق بشر بهره مند شود.
یادمان باشد، حتی جنایتکاری مانند صدام حسین نیز از اعلامیه جهانی حقوق بشر بهره مند است، و باید حقوق انسانی او محفوظ بماند. 
خبر دردناک:
شنیدن  خبر درگذشت همسر و مادر پیمان عارفی، دل هر انسانی را به درد می آورد. فارغ از اینکه عقیده و گرایش فکری و سیاسی او چه بوده است، اما جنایت عظیمی صورت گرفته است، که روزگار سیاه ایرانیان را نشان می دهد.
نکته اول: یک انسان صرفا به دلیل اینکه یک نظر مخالف نظر ولی فقیه و رژیم دیکتاتوری داشته است، باید به زندانی طولانی مدت  و تبعید محکوم شود. این نقض آشکار حقوق بشر است، آز آنجا که او هیچ جرمی مرتکب نشده است.
نکته دوم: به دلیل وجود مدیریت احمقانه در این نظام دیکتاتوری، جاده های ایران، نا امن ترین جاده های کشور است. و به همین دلیل مادر و همسر این زندانی سیاسی، هنگام مسافرت برای دیدن این زندانی، در تصادفی دردناک، کشته می شوند.
همه اعضای جامعه و حکومت ها، طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر، موظف به حراست از حق حیات و حفاظت از حق زندگی انسان ها هستند. وجود جاده های خطرناک که سالیانه سی هزار ایرانی را به دام مرگ می کشاند، نقض آشکار حقوق بشر است.
بعد از این اتفاق وحشتناک،  واکنش برخی از رسانه های نزدیک به اصلاح طلبان، شرم آور است. به عنوان مثال، سایت کلمه، از پیمان عارفی، به عنوان «زندانی امنیتی» یاد می کند!
یعنی این سایت، حاضر نشده پیمان عارفی را زندانی سیاسی بداند، و از او به عنوان زندانی امنیتی یاد می کند! زندانی امنیتی در تمامی کشورها، به افرادی گفته می شود که خطر زیادی را برای جامعه ایجاد می کنند. مثلا یک قاتل زنجیره ای را زندانی امنیتی می دانند.
این در صورتی است که می بینیم پیمان عارفی، تنها یک شهروند بوده که نظر خود را بیان داشته است، و حتی قانون اساسی ناقص ایران نیز حق فعالیت سیاسی را برای همگان محفوظ می دارد.
این در حالی است که سایت فوق، بارها از حقوق بشر درباره زندانیان اصلاح طلب، استفاده کرده است(نمونه)
یعنی از نظر سایت فوق، اعلامیه جهای حقوق بشر شامل موسوی و کروبی می شود، اما پیمان عارفی لایق بهره مندی از این اعلامیه نیست...!
یا برخی دیگر از اصلاح طلبان، به پیمان  عارفی حمله کرده اند، و ضمن تکرار ادعای فرار زندانی، مطالب زننده ای چون ایجاد اشکال برای دیگر زندانیان را مطرح کرده اند! این رفتار، در حالی که زندانی سیاسی فوق، در خون خویش غلطه می زند و عزیزترین کسان خود را از دست داده است، شرم آور و زشت و چندش آور است...!
حقوق بشر فقط برای گروه خاصی نیست...!
آقای اصلاح طلب حکومتی! اعلامیه جهانی حقوق بشر تنها برای اصلاح طلبان وابسته به رژیم نیست! شامل  همه می شود...!
یادمان باشد، که حتی رژیم اسلامی نیز گهگاه، از اعلامیه حقوق بشر سو استفاده می کند، و مثلا درباره اعمال اسراییل علیه فلسطینیان، به این اعلامیه متوسل می شود، اما در همان حال، نقض حقوق بشر در زندان های رژیم را ندیده می گیرد...!
رفتار اصلاح طلبانی که اینچنین به این  زندانی تاخته اند، یادآور رفتارهای زننده رژیم اسلامی است!


البته این اولین بار نیست که استفاده گزینشی از حقوق بشر، باعث اعتراض فعالان سیاسی یا مدنی می شود، چندی قبل، رضا پهلوی نیز نوشته بود:  مگر دفاع از حقوق بشر گزینشی است؟!

نوشته دیگر امروز:
نقدی بر مقاله فاضل میبدی، با عنوان «اسلام، حقوق بشر و حق شهروندی»/ گره زدن حزب نازی به فعالان صلح! 

خواندن این نوشته را نیز توصیه می کنم:
 پژوهشی بر عملیات کربلای پنج/ هموطنم، این تصویر روباه بنفش است، هنگام صدور دستور قتل عام شصت و پنج هزار نفر ایرانی! 

نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ: 
/---------آهای ملتی که برای سخنرانی و تصویب نظر روحانی در سازمان ملل، بندری می رقصید...! بعدا نگویید کاش دستم شکسته بود...!
/-----------/
هشدار!/ هموطن جداشده از اسلام! آتئیست عزیز! مراقب باش که مانند سران رژیم اسلامی رفتار نکنی...!

/----------/رژیم، موفق به صدور انقلاب اسلامی نشده، لذا فساد اسلامی را به کشورهای منطقه صادر می کند...!

/-------چگونه می توان برای لغو اعدام تلاش کرد، وقتی که قصاص و آدم کشی، جزو جداناشدنی اسلام است و هنوز برای تکریم اسلام تلاش می کنند؟!


/-----------/در ستایش فعالان سیاسی پناهنده: هموطنان آزاده ای که تن عزیز خود را شمع آجین کرده اند برای آینده ایران!

/-------/نقش ماندلا در جهانی شدن ubuntu/من هستم به خاطر تو/ انسانیت، وظیفه و بدهی هر کسی به دیگری است / ویدیو و توضیح
/---/داستان کوتاه: معجزه امامزاده اکبر، و تخلیه بار کمپرسی..!




یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۲

اگر صدام حسین زنده مانده بود، همراه حسن روحانی در سازمان ملل حاضر می شد و طرح حمایت از کردها را پیشنهاد می کرد...!

یکی از مهمترین هنرهای نظام مقدس اسلامی، به گند کشین مفاهیم مختلف است، مثلا حرمت کلماتی مانند قاضی یا پلیس را به بدترین شکلی شکسته اند، تا جایی که قاضی و یا پلیس، مساوی با مفاهیمی چون قانون شکنی، تجاوز، اخاذی و بی حرمتی به حقوق دیگران گشته است...!

حال این هنرنمایی، ابعاد بین المللی یافته است (!)، تا جایی که حسن روحانی، جنایتکاری که دستش به خون بسیاری از مردم ایران آلوده است، با پر رویی تمام، به سازمان ملل می رود و پیشنهاد می کند که طرح مبارزه با خشونت و افراط گرایی را به تصویب برسانند..!

فکر کنم اگر صدام حسین هم زنده بود، قطع نامه بعدی را پیشنهاد می کرد و مثلا می گفت که سازمان ملل، طرحی را به تصویب برساند که حقوق  کردها را تضمین کنند...!!

البته مقایسه صدام حسین و حسن روحانی، چندان مقایسه دور از ذهنی نیست.

باید از مقامات جنایتکار این رژیم آخوندی پرسید، اگر خشونت و افراط گرایی بد است، چرا خودشان به اعمالی چون ترور و آدم کشی و جنایت دست می زنند؟!

آیا این جنایات زیر، هیچ کدام خشونت و افراط گرایی نیست؟!

به عنوان مثال:

-          دستور به کشتن یک انسان به نام سلمان رشدی، صرفا به دلیل نوشتن یک کتاب
-          ترور چند فعال سیاسی ایرانی، در یک رستوران در یک کشور خارجی (میکونوس)
-          کشتن یک دختر جوان و بی گناه به نام ندا آقا سلطان در حالی که هیچ گناهی نداشته است،
-          کشتن سهراب  اعرابی و ...، بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشند!
-          رد شدن از روی مادر با ماشین نیروی انتظامی.
-          کشتن پنج هزار نفر زندانی بی  دفاع در سال 67،  
-          حمایت از جنایتکاری به نام بشار اسد، که تا کنون به کشته شدن نزدیک به یکصد هزار انسان در سوریه انجامیده است...!
یادمان نرود، بعد از جنایاتی که در کوی دانشگاه روی داد، و صدها نفر بازداشت و شکنجه شدند، و چندین دانشجو کشته شدند، همین آقای حسن روحانی، در میان آنها حاضر شد و دانشجویان را شورشی و بلواگر لقب داد و گفت: (منبع) 
"مردم ما به خوبی می‌دانند مسئله ولایت به عنوان مظهر وحدت ملی جامعه است. مسئله ولایت مظهر اقتدار ملی ما است. اهانت به مقام ولایت، اهانت به ملت است. اهانت به ایران است. اهانت به اسلام است. اهانت به مسلمانان است.اگر منع مسئولین نبود مردم ما، جوانان مسلمان، غیور و انقلابی ما با این عناصر اوباش به شدیدترین وجه برخورد می‌کردند و آنها را به سزای اعمالشان می‌رسانند. اینها خیلی پست‌تر و حقیرتر از آن هستند که بخواهیم نسبت به آنها تعبیر حرکت براندازی را مطرح کنیم."


اگر انشتاین زنده می بود، مطمینا می گفت چیزی که انتها ندارد، بی شرفی و قباحت افرادی چون حسن روحانی است...!


یکی نیست به این کفتار بگوید اگر خشونت و افراط گری بد است، چرا خود او به صد جور جنایت و خشونت دست زده است!؟ مگر نه آنکه خون قربانیان قتل های زنجیره ای، هنوز از دستان حسن روحانی می چکد؟! 

یادمان نرود، در مراسم تقدیر از دست اندرکاران ستاد روجانی، جنایتکاری به نام فلاحیان، حضور می یابد و کار دست روحانی می نشیند (که عکسش در زیر آمده اسـت)منبع. یادمان نرود، فلاحیان، مسئول مستقیم کشتن صدها نفر از روشنفکران و آزادی خواهان ایرانی و ترور فعالان سیاسی در خارج از کشور بوده است. 

حال سوال اینجاست، اگر حسن روحانی، به عدم خشونت اعتقاد دارد، آیا بهتر نیست از صندلی بغل خود، یعنی فلاحیان شروع کند؟! 

پیشنهاد می شود برای آشنایی بای جنایات همین حسن روحانی و کشته شدن شصت و پنج هزار نفر از هموطنان ما، این مقاله این وبلاگ را نیز مطالعه فرمایید:
 
پژوهشی بر عملیات کربلای پنج/ هموطنم، این تصویر روباه بنفش است، هنگام صدور دستور قتل عام شصت و پنج هزار نفر ایرانی! 

نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ: 
/---------آهای ملتی که برای سخنرانی و تصویب نظر روحانی در سازمان ملل، بندری می رقصید...! بعدا نگویید کاش دستم شکسته بود...!
/-----------/
هشدار!/ هموطن جداشده از اسلام! آتئیست عزیز! مراقب باش که مانند سران رژیم اسلامی رفتار نکنی...!

/----------/رژیم، موفق به صدور انقلاب اسلامی نشده، لذا فساد اسلامی را به کشورهای منطقه صادر می کند...!

/-------چگونه می توان برای لغو اعدام تلاش کرد، وقتی که قصاص و آدم کشی، جزو جداناشدنی اسلام است و هنوز برای تکریم اسلام تلاش می کنند؟!


/-----------/در ستایش فعالان سیاسی پناهنده: هموطنان آزاده ای که تن عزیز خود را شمع آجین کرده اند برای آینده ایران!

/-------/نقش ماندلا در جهانی شدن ubuntu/من هستم به خاطر تو/ انسانیت، وظیفه و بدهی هر کسی به دیگری است / ویدیو و توضیح

/-----------/هزار میلیارد دلار خسارت ادامه جنگ، دستاورد خمینی بود؛ و هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی برنامه اتمی، دسته گلی خامنه ای!
نوشته های اخیر این وبلاگ:


و چند نوشته اخیر این وبلاگ: